خب امروز مامان تصمیم گرفت منو ببره لباس تحت عنوان " لباسای خوبی که بپوشی که اگه احیانا رفتیم خونه مردم دختر مردم خوشش بیاد ازت "
اولش قرار بود بریم 15 خرداد، ولی چون توانایی های مامانم خیلی زیاده یه خیابونو اشتباه رفتیم و حدود 50 کیلومتر اونور تر ، جایی به اسم مولوی سر درآووردیم
اصن من موندم، ما پیچیدیم سمت چپ ، مولوی سمت راست بازار میشه، چجوری ما رفتیم اونجا؟
البته خب مشکل اصلی اونجاست که بازار تهران عمده ن و تک خیلی کم داره، فلذا پروژه شکست خورد و ما با خوردن معجون، آب هویج، شاورما و ساندویج ترکی راهی خونه شدیم.
هوا خیلی کثیف بودو من الان سرم خیلی درد میکنه.
پروژه بعدی اینه که یا بریم ولیعصر یا بریم امامزاده حسن ببینیم چخبره.
لباسایی که دوسال پیش مییم 30 هزار تومن الان تو بازار داره 160 هزار تومن فروخته میشه! من واقعا نمیدونم چی بگم.
الانم برامون آش پخته مادر تحت عنوان " همه چیزایی که دارن خراب میشنو بریزم تو قابلمه بجوشه بدم بچه ها بخورن بگم اسمش آشه "
دلم هوس سیرابی کردبا دیدن این آش
بازار ,خیلی ,بریم ,رفتیم ,هزار تومن ,بازار تهران منبع
درباره این سایت