خب ماجرا از اونجا شروع میشه که تو این وضعیت مریضی، تجمعات ممنوعه! آقا سرشبی رفته بودم خونه مادر بزرگه ، دیدم دربازه، صدای چندتا مرد میاد تو خونشونو رفتم تو ببینم چخبره که دیدم بابابزرگم با رفیقش نشستن دارن حساب کتاب میکنن خلاصه که گفتم مثکه فقط دیدو بازدید برا ما ممنوعه فقط و وقتی برگشتم به مامانم گفتم که بابابزرگ رفیقاشو دعوت کرده خونشون . نشون به اون نشون که دو ساعت بعد زنگ زدن خونه بنده خدا اخطار دادن بهشون که تو این وضعیت کرونایی چرا پارتی شبانه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کنکور 100 | مرکز مشاوره استاد رضا اصغری .::مهدی رستم نیا::. فروش فیلم و سریال zhilooo MadonnaKshlerin لوازم یدکی بروزترین وبسایت در رزبلاگ