زنگ در میخورد، در را باز میکنیم و مادر بزرگ وارد میشود در حالی که همانند بتمن چادر به سر دارد و مثل اسکورپیون ماسک و دستکش دست ها را باز میکنم و میروم جلو تا بغلش کنم که عینهو دختر18 ساله جیغ میکشد و فرار میکند - اصلا نمی دانم چه بنویسم که از طنز ماجرا کم میشود .!!! خاله ام زنگ میزند و توضیح میدهد : اینها همش کار آمریکاست و ما باید تا آخرین نفر استقامت کنیم.!! - گفتیم قبل از عید برویم یزد ، بلکه هوای اونجا تمییز تر است، همانند شهر ارواح !!! آنتن منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود کده sabat مطالب به روز روغن هسته زردآلو دفتر خاطرات دکتر ۴۷ ساله Marketingforall