خب داستان پمپ بنزین از این قراره که روزای آخر خدمتم بودو در حال لحظه شماری بودیم برای پایان و در یکی از اون روزهای اجباری پاسبخش بودم. بدین معنا که خواب و خوراک از سربازان اسلام گرفته ، میبردمشون برای نگهبانی و اینجور داستانا big grin

یه بار فرمانده قرارگاه اومدو یه کارت سوخت داد به منو گفت برو  فلان ایستگاه بنزین بزن و بیا و یکی از پاسبخشای قدیمی که رد صلاحیت شده بودم به عنوان کمکی همراهم فرستاد. خلاصه آقا مارفتیم بنزین زدیم و برگشتیم رفتیم پیش فرمانده که بگیم قربان ماموریت با موفقیت انجام شد big grin که زرشکbig grin

کارت سوختو که تحویلش دادم یهو چشاش سفید شد پس افتاد big grin که احسان مارو بدبخت کردی کارت سوختو اشتباه اووردی، الان حساب بنزین پادگانو خالی میکننو کی میخواد جواب بده و اینا big grin خلاصه آقا عین اسب سوار ماشین شده با یک عدد اندک 2 ماه خدمت ( خودم 20 روز خدمتم مونده بودbig grin) برگشتیم پمپ بنزین و اونجا رو زیر و رو کردیم و گشتیم و داد بیداد که کارت مارو بدید بریم big grin خلاصه که سرتونو درد نیارم یه بار تو پادگان سر همین قضیه یه نفر تبعید شد منم خیلی استرس گرفته بودم که آخر خدمتی تبعید نشم rolling on the floorrolling on the floorrolling on the floor

خلاصه که رفتیم اتاق دوربین و فیلم لحظه بنزین زدنو دیدیم و فهمیدیم چی شده.

گوله برگشتیم پادگان و دیدم که فرمانده نشسته تو دژبانی و رنگش شده عین گچ و دارن بهش آب قند میدنrolling on the floor

خلاصه بگم براتون که اون پاسبخش ابله نادون که سری اول همراهم بود بعد از بنزین زدن کارت سوختو برداشته بودو به منم نگفته بود منم به هوای اینکه کارت سوختو برنداشتیم همینجوری کارت دستگاه رو برداشتم و فکر کردم ماله خودمونه و مابقی ماجرا . big grin

خلاصه همونجور عین اسب گازیدم و رفتم سر پست پاسبخش اسبق و چند عدد فش بهش دادم و میخواستم که چندتا تیرم بزنم تو پاش که حیف شد big grin خلاصه کارت سوخت به خوشی و سلامتی برگشت و قصه ما به سر رسید ، خدمتمونم تموم شد و راحت شدیم big grin

- اینم داستان پمپ بنزین برای علاقه مندان ، گفتم قبل قطعی اینترنت بنویسم براتون نخونده از دنیا نریدbig grin

- فقط اینکه حسابی سرم درد میکنه و بی حوصلم ببخشید اگه بد نوشتم هولهولکی شد

- الانم دارم بره ناقلا میبینم straight face

- در راستای اینکه دیدم همه دارن کنکور میدن منم احساس خلا کردم و رفتم ارشد ثبت نام کردمstraight face

خلاصه که الان منم دارم میخونم straight face

برناممون اینه 7 صبح تا 2 ظهر کار - 4 تا 8 شب درس - پنجشنبه جمعه اسکیس و راندو

-  در آخر این پست، خیلی شاکیم از این مملک که بد ویران شد.بد . کل زندگیمون شده سختی و استرس . چه چیزایی دیدم تو این چند وقت که ای کاش مرگ به داد میرسید و نمیدیدم .

وقتی اون پیرزنه خم شده بود توی سطل آشغال و سبزی هارو جمع میکرد و میذاشت لای رومه . ای کاش هزار تومن پول ته جیبم بود و کمکش میکردم .

از هر 10 نفر 8 نفرشون فکر رفتنن.

 حداقل حداقل و حداقل داشته ما دهه هفتادیا توی زندگیمون اینترنت و چندتا اپلیکیشن و بازی انلاین بود. اگه سلامتی و عمر و حداقلی برامون بود دوست دارم بازم اینجا روزمرگیامو بنویسم.

موفق و پیروز باشید . 

بجز دماوند و فیروز کوه !!!! big grinbig grinbig grinbig grin


خب سلام همگی، خوبین؟ خوشین؟ چه میکنین ؟ زندگیا چطوره؟ باباها مامانا شادن ؟ happy

اصن نمیدونم چی بنویسم براتون ، قوه تخیلم خشکیده و کار نمیکنه big grin

الان دارم چندتا فیلم ایرانی قاچاق دانلود میکنم تا با خانواده ببینیم امیدوارم همه سلبریتی ها به خاک سیاه بشینن big grin

کاری ، حرفی ، سخنی هرچی دارید بزنید دلمان خشکید big grin

- هنوز که هنوزه فیلم جوکرو ندیدم ، چون هاردساب داره منتظرم چند وقت دیگه بدون زیرنویسش بیاد ببینم بشدت منتظرم big grin

- عرض کنم که کتاب " نبردمن " نوشته " هیتلر " رو بخونین یکم سواد ی میاره ، کتاب خوبی بود. ببینید چجور یه جمعیت 6 یا 7 نفره میلیون ها نفرو به کام مرگ برد.

- الان دارم یه کتاب جدید میخونم ، خیلی کتاب خوبیه .

- دیگه بگم که کلی کار داریم، کبدم بهتر شده اما موهام خیلی داره میریزه ، یحتمل چالش خواستگاری پیش رو داریم تو این اوضاع

- برناممون اینه : نظام مهندسی شرکت میکنیم بعد میریم ارشد میخونیم و یا اینکه شرایط جور شد میریم خارج ارشد میخونیم برمیگردیم نظام مهندسی امتحان میدیم.

- در هر صورت اولویت اول و آخرمون اینه که سعی کنیم یه روزی از این کشور بریم چه الان چه 40 سال دیگه، بچه هامون راحت زندگی کنن 

فیلم های پیشنهادی برای آخر هفته :

1- Inception.2010

2- این خیلی فیلم فوق العاده ایه فکر نمیکردم اینقدر خوشم بیاد ازش، آلبوم موسیقیشم خیلی خوبه

The.Intouchables.2011

آخر هفته خوبی داشته باشید ، منکه شدم مدیر پروژه جمعه هام باید برم سر ساختمونbig grinworried


خب امروز مامان تصمیم گرفت منو ببره لباس تحت عنوان " لباسای خوبی که بپوشی که اگه احیانا رفتیم خونه مردم دختر مردم خوشش بیاد ازت " straight face

اولش قرار بود بریم 15 خرداد، ولی چون توانایی های مامانم خیلی زیاده یه خیابونو اشتباه رفتیم و حدود 50 کیلومتر اونور تر ، جایی به اسم مولوی سر درآووردیم big grin

اصن من موندم، ما پیچیدیم سمت چپ ، مولوی سمت راست بازار میشه، چجوری ما رفتیم اونجا؟ big grin

البته خب مشکل اصلی اونجاست که بازار تهران عمده ن و تک خیلی کم داره، فلذا پروژه شکست خورد و ما با خوردن معجون، آب هویج، شاورما و ساندویج ترکی راهی خونه شدیم.

هوا خیلی کثیف بودو من الان سرم خیلی درد میکنه.

پروژه بعدی اینه که یا بریم ولیعصر یا بریم امامزاده حسن ببینیم چخبره.straight face

لباسایی که دوسال پیش مییم 30 هزار تومن الان تو بازار داره 160 هزار تومن فروخته میشه! من واقعا نمیدونم چی بگم.

الانم برامون آش پخته مادر تحت عنوان " همه چیزایی که دارن خراب میشنو بریزم تو قابلمه بجوشه بدم بچه ها بخورن بگم اسمش آشه " straight face

دلم هوس سیرابی کردبا دیدن این آش straight face

 


قسمت اول : Chapter 1

-تا مدتها بعد از اون ماجرا، نگاهمو به زمین میدوختمو راه میرفتم. همه فکر میکردن که از ناراحتی رتبه کنکورمه اما من همش به یه چیز دیگه فکر میکردم.

همش میگن یه تستو تو 45 ثانیه بزنی رتبت خوب میشه، اون وقت یارو وسط کنکور اومده جعبه آبمیوه و بیسکوییت گرفته جلو من یک دقیقه و نیم وقت منو گرفت. خب شاید فکر کنین بخاطر اون دوتا تستی که میتونستم تو اون زمان بزنم و نزدم ناراحت بودم، اما همش داشتم به این موضوع فکر میکردم:

چرا تا نفر قبلی منو کیک شکلاتی دادن ، به من که رسید کیکشون تموم شد بیسکوییت خشک و مونده دادن؟big grin

تا مدتها درگیر این قضیه بودم تا اینکه یک روز همینجور که نگامو به زمین دوخته بودم یه آگهی انتخاب رشته کنکور رو زمین دیدم.

با هر رتبه ای 50 هزارتومن بدید براتون انتخاب رشته میکنیم big grinمتاسفانه خیلی سریع بهشون اعتماد کردمbig grin

من کلا یه هدف داشتم اون موقع و قصد داشتم هرجور شده برم دانشگاه و رشته عمران بخونمbig grin

وقتی رفتم پیششونو صحبتهامونو کردیم ،انتخاب رشته رو انجام دادن برام و به امید اینکه الان دیگه من آکسفورد قبول میشم اتاقشونو ترک کردمbig grin

سرتونو درد نیارم، شهر نور عمران قبول شدم ولی چون راه دور بود برام منتظر نتایج آزاد موندم و این شد شروع یک ماجرای عجیبbig grin

از اونجایی که بهمون گفته بودن خنگ ترین آدم روی زمین توی انتخاب اولشم برای دانشگاه آزاد قبول میشه ، من منتظر بودم تا عمران تهران شمال قبول شم و برم big grin که زرشک big grin

ساعت ها به صفحه مانیتور زل زده بودم و از چیزی که میدیدم حیرت زده و پشیمون بودم big grin

اصن مگه میشد همچین چیزی ؟ cryingrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorcrying

موقع وارد کردن کدهای رشته، انتخاب اول و دومو جابجا زده بودم  cryingrolling on the floorrolling on the floorrolling on the floorcrying

قشنگ یادمه از ساعت 9 صبح تا 2 ظهر خیره شده بودم به مانیتور big grin

و این شد مقدمه حضور یک عدد معمار سرسخت و با انگیزه در دانشگاه آزاد یونیورسیتی آف شهر قدسrolling on the floor

فکرشو بکن؟ با اون رتبه تو دانشگاه آزاد رفتم همچین دانشگاهی بخاطر اینکه سربازی نرمbig grin

بعد از این ماجراها، وقتی خطر سربازی از سرم عبور کرد و هنوز معافیت تحصیلی داشتم احساس کردم که وقتشه یه گواهینامه داشته باشم  devil

ادامه در قسمت سوم . devil

فیلم پیشنهادی جوان پسندو ترسناک : Sca.ry.Sto.ries.To.Te.ll.In.Th.e.Da.rk.2019

Running Over animated emoticon


چند روزیه واقعا مشغله دارم و پدرم دیگه دراومدهbig grin

کلی اتفاق پیش رو گذاشته ام و اکنون نمیدانم کدام را بنویسم؟ big grin

+خوار و مادرم مریض شده اند و مادرم دندان عقلش نیز درد میکند، فلذا صبح تا شب کار میکنم شب تا صبحم میخوابمbig grin چیه ؟ فکر کردین میرم مریض داری ؟big grin

+گوشی قبلی بابامو فروختم به یه افغانیه، احمد مشتریشو پیدا کردbig grin

50 تومن بهش دادم، کلی ذوق کردbig grin امروزم یه در 300 کیلویی داشتم، گذاشته بودم 850 بم کسی ن، عصری فروختمش 700 ، دوباره 50 تومن دادم احمد باورش نمیشد اینقدر لارج شدمbig grin

از بس آدم حساب کتابی ای هستم منbig grin

+ حتما حتما فیلم انگری بردز 2 رو ببینین خیلی خنده داره big grinlaughing

+آقا این قضیه خواستگاری و اینارو فعلا من قبول نکردم ولی نمیدونم چرا دلم میخوادbig grin

+ در اولین فرصت قسمت دوم خاطرات رو منتشر خواهم نمودbig grin

پس منتظر باشین big grin این پایینی منم فقط یکم تپل تر big grin


دیشب نیک دخت رو دعوت کرده بودیم برای شام خونمون، البته چون خیلی کوچیک بود چیزی نمیخورد فقط پستونکشو میمکید و وقتی میدید من دارم موز میخورم دلش میخواست و گریه میکردbig grin

ماجرا از اونجا شروع میشه که ما تدارک 2 نفر مهمون دیده بودیم و عمو حسینم زنگ زد به بابام و بابامم طبق عادات فامیل دوستیش شام دعوتشون کرد اونم به فاصله 4 ساعت تا مهمانیbig grin

حالا اصل داستان اونجایی بود که مادر شام کوفته قلقلی کرده بود و با خیال راحت که همه کاراش آمادس ریلکس کرده بود و از اونجایی که بابا میترسید بزنگه بهشbig grin من زنگیدم که دیگه بعدش پشیمون شدمbig grin

خلاصه که مهمونی خوبی بود و به هرحال جوجه کبابی که از بیرون گرفتم خیلی به حفظ کانون خانواده کمک کردbig grin

+چقدر این نی نی کوچولوها نازن ، فقط بغل من که میومد گریه میکردbig grin

بنظرم اصن این غریزی هست بین بچه ها و این قیافه معصوم که دل هر جنبنده ای رو به رحم میاره یه جور سلاح دفاعیشونه، دوتا چشم سیاه گردالی داشت همش دلم میخواست بخورمشbig grin

+با کشف یک معجون جدید زندگی خود را متحول کردم، بدین گونه که مقدار زیادی برگ سنا با اندکی گل محمدی و مقداری نبات دم کرده، شب هنگام نوش جان کنید فرداش صبح ساعت 6 تاثیرش را میبینید.big grin

+امروز با وجود کار فراوان ، کار را پیچانده و دراز کشیده و منتظرم فیلم هایم دانلود شود تا ببینم.big grin

یحتمل عصری هم یک عدد بستنی 4 اسکوپ بزنم big grin

فیلم پیشنهادی روز جمعه :

Pulp.Fiction.1994


دیشب برقامون رفت و بارون شدیدی میومد. از اونجایی که کلید درب پارکینگو فقط ما داریم تو اون تاریکی ساعت 10 شب میومدن در خونه ما که بریم در رو براشون باز کنیم. خداروشکر که برقا اومد!

+ فیلم پیشنهادی : فهرست شیندلر

اصن آدم میمونه!! این بشر دنبال چیه ؟ چرا خسته نمیشه از قتل و غارت ؟ تا کی میخواد بکشه ؟ اصلاح نژاد کنه ؟ این همه قدرت طلبی برای چیه ؟ چرا همه به چندتا عکس تو اینستا بیشتر از تاریخ اهمیت میدن؟

میلیون ها نفر تو جنگ های جهانی کشته شدن. تو این چندسال هم دیدیم هزاران نفرو داعش تو عراق و سوریه قتل و عام کرد. اما آخرش چی شد ؟

نفسی که به این راحتی از بین میره ، یعنی اینقدر بی ارزشه ؟

هرکسی خانواده خودشو داره ، علاقه خودشو داره، زندگی میکنه برای بهتر شدن.

فیلم فهرست شیندلر رو دیدم. خب قبلا تاریخ جنگ های جهانی رو مطالعه کردم و اگه یه سرچی بکنید عکسای عجیبی میبینید.

درباره یه کارخونه داره که اول با طمع میاد از یهودیا به عنوان کاگر برای کارخونش استفاده میکنه ولی کم کم این کارخونه میشه جایی برای فرار اونها و زنده موندن. هرکس که تونست بره توی کارخونه زنده میمونه و برقیه کشته میشن. در اخر خود شیندلر هم دلش به رحم میاد و یه فهرست از اسم یهودیا درست میکنه و کل زندگیشو خرج میکنه تا اونها رو به کارخونه بیاره و زنده نگهشون داره.

صحنه هایی از قتل عام ، فلاکتهایی که میکشن، بیگاری کشیدن ها، جدایی ها، ترس، اضطراب، بی ارزش بودن جون انسانها، کوره های آدم سوزی و .

در آخر شیندلر تبدیل به قهرمان میشه و همه ثروتشو از دست داده و در فقر دنیارو ترک میکنه و الان توی اورشلیم خاک شده .

فیلم سیاه و سفید هست و در آخر شخصیتهای واقعی رو نشون میده. و آمون عامل قتل و عام که در آخر اعدام میشه.

اگه اشتباه نکنم 7 امین فیلم برتر هست و بر اساس داستان واقعیه و دیدنشو برای اونایی که به تاریخ علاقه مندند یا ذهن بسته ای ندارن به شدت پیشنهاد میکنم، چیزای جالبی خواهند دید.

+ در ادامه موسیقی فیلم که طبق معمول عالی بود و برای اکثریت آشناست. گفتم و بازم میگم، مهمتر از خود فیلم موسیقی فیلم هستش.

امیدوارم لذت ببرید

John Williams – Theme From Schindlers List / Reprise


ماجراها داشتیم .!!! سر کار، تو راه پله نشسته بودم که یهو دیدم عموم رنگش شده مثل گچ و چسبیده به دیوار.!!! آتیش !!! آتیش بود که زبونه میکشید تو کل پارکینگ ، تشتکامون پریده بود !! داد و بیداد و فرار و اینجور داستانا .!!! مردیم و زنده شدیم تا ساختمون و نجات دادیم !!! حالا داستان چی بوده ؟ یه گدایی از ما واحد ه همینجوری اومده تو خاک و خول ساکن شده از اونجایی که خیلی گدایه سر کپسول گازش خراب بوده و درست نمیکرده
جمعه هفته قبل پای بابام درد گرفته بود و نمیتونست راه بره خب، دیسک کمر داره و عصب ها و سیاتیکش تحت فشاره و ایندفه خیلی اذیتش کرد و مدتی بود که به فکر عمل جراحی بود . خلاصه چه کنم چه کنم تا اینکه رضایت داد دوست دوران خدمتم که ماساژور بودو بگم بیاد ماساژمون بده (بمالتمون ) خلاصه آقا اومد و قرارشد که مثلا من اول ماساژ بگیرم بابام ترسش بریزه تا اومد یه تخت از تو کیفش دراوورد خیلی باحال بود ، فقط این تخت سوراخ دارارو تو فیلمای خاک برسری دیده بودم روغنو دراوورد
خب ماجرا از اونجا شروع میشه که تو این وضعیت مریضی، تجمعات ممنوعه! آقا سرشبی رفته بودم خونه مادر بزرگه ، دیدم دربازه، صدای چندتا مرد میاد تو خونشونو رفتم تو ببینم چخبره که دیدم بابابزرگم با رفیقش نشستن دارن حساب کتاب میکنن خلاصه که گفتم مثکه فقط دیدو بازدید برا ما ممنوعه فقط و وقتی برگشتم به مامانم گفتم که بابابزرگ رفیقاشو دعوت کرده خونشون . نشون به اون نشون که دو ساعت بعد زنگ زدن خونه بنده خدا اخطار دادن بهشون که تو این وضعیت کرونایی چرا پارتی شبانه
پیج اینستای وبلاگ : ehsan_diary@ سلام به همه دوستان، سال نو رو به همه تبریک میگم و امیدوارم سال خوبی داشته باشید. ( الکی مثلا سال خوبی خواهید داشت.!! ) عرض شود که، چقدر قرنطینه شدن با خانواده سخته امروز دیگه طاقت نیاووردم اومدم تو یه اتاق برا خودم جا درست کردم پلاس شدم حالا میگید چیکار میکنم ؟ دو روزه بسط نشستم تا دنیا رو فتح کنم !!! تا الانم نصف بیشتر کشورارو نابود کردم هرکیم حرف اضافه بزنه یه بمب اتم میزنم توش!! ( civilization بازی میکنم از بیکاری
-بابابزرگ و مامانبزرگم کل بچه هاشونو تحریم و ممنوع الورود کردن و به هیچکسم سر نمیزنن! اما هر روز یه قابلمه شولی میارن برای ما بعد یه شب درمیونم بابا بزرگم یواشکی چندتا نون تنوری میاره از لای در میندازه تو میره اصلا چقدر اوضاع خنده داریه . -دیشب با خاله هام تماس تصویری گرفتم و مامانم از وقتی قدرت تکنولوژی رو دیده بی تاب شده دیگه همش میخواد زنگ بزنه این و اون -از اونجایی که طاقت بیکاری نداریم، علی الخصوص بابا ! ، رفتیم رنگ یم و سه روزه که داریم حفاظای
زنگ در میخورد، در را باز میکنیم و مادر بزرگ وارد میشود در حالی که همانند بتمن چادر به سر دارد و مثل اسکورپیون ماسک و دستکش دست ها را باز میکنم و میروم جلو تا بغلش کنم که عینهو دختر18 ساله جیغ میکشد و فرار میکند - اصلا نمی دانم چه بنویسم که از طنز ماجرا کم میشود .!!! خاله ام زنگ میزند و توضیح میدهد : اینها همش کار آمریکاست و ما باید تا آخرین نفر استقامت کنیم.!! - گفتیم قبل از عید برویم یزد ، بلکه هوای اونجا تمییز تر است، همانند شهر ارواح !!! آنتن
سلام بر همگی ، امیدوارم چیپساتون خوب باشه این مدتی که نبودم خیلی اتفاقا افتاد که وقت نمیشه بنویسم این اسب سفید خوشبختی بود که همیشه رو شماها مینشست ؟ این دفه رو من نشست یه دخمل خانم عجیجم قلبونش بلم تور کردم دیگه داریم میریم سر خونه زندگیمون بخاطر همینم خیلی سرم شلوغ پلوغه همش دارم حرص و جوش میزنم خیلی بلاعه خاطرات جالبی داشتیم دیگه حالا سر فرصت تعریف میکنم امیدوارم تو این کرونا حالتون خوب باشه ، سالم باشید دایی بابام بنده خدا جوون جوون کرونا گرفت ، مرد ،

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

http://krymmrzwqy.rozblog.com/ پزشک پزشک من لول اباد ، فیلم ، اس ام اس سریال ممنوعه قسمت چهاردهم - (فصل دوم)(قسمت اول) نظافت صنعتی ایران فایل سمیرا